الهه ی الهام
انجمن ادبی
شعرم آبستن است نطفه ای دارد از زخم از خشم و نفرت میوه ی کال خونبار طغیان نطفه ی سرکش و بی مهابا و گستاخ عصیان وای اگر واگشاید چشم بدبین خود را به دنیای خوشرنگتان! این جنینی که این سان از درونم لگدکوب خود من را * پس به ناچار -مصلحت هم در این است- ناخلف طفلکم را نارسیده به دنیا در رَحِم می کشم کودکم را * کودک تلخ و وحشی و ممنوع و آزاده ی من پاره ی تن من تو را می سپارم به گور امانت -گوشه ی دل- جای دیگر گاه دیگر شاعری شاید از من به تو مهربان تر آشنا تر کیک میلاد صد سالگی تو را شمع آجین نماید... تا به جایش تا به گاهش...! موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|