الهه ی الهام
انجمن ادبی
ای تو آغاز سلام؛ به انجمن ادبی الهه ی الهام خوش آمدید.شما در این وبلاگ موضوعات مختلف ادبی را مشاهده می کنید. سعی کرده ام آثار دست اول دوستان ادیب و ادب دوستم را برای شما عزیزان نمایش بدهم. بعضی از ایشان دانش آموز، بعضی دانشجو و بعضی هم معلم و استاد دانشگاه هستند. در نقل تمامی مطالب جانب امانتداری کاملاً رعایت شده و هر مطلب با ذکر نام صاحب اثر و گاهی به صورت مستعار آمده است. از آنجایی که بیشتر مطالب حاصل تجربیات شخصی و تراوشات ذهنی و عرق ریزی روحی صاحبان آنها می باشد، لطفاً در صورت کپی برداری و نقل قول، به رسم امانتداری، حتماً نام شاعر یا نویسنده ی آن ها را حفظ و ذکر نمایید. همچنین از شما بازدیدکننده ی عزیز که برای دقایقی وقت عزیزتان را به « الهه ی الهام» هدیه می کنید، می خواهم برای بهبود کیفی و کمی وبلاگ و بهتر شدن کار من و دوستانم، حتماً نظر بدهید. « تو را من چشم در راهم ...» سه شنبه 28 شهريور 1398برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : حسن سلمانی ... ماه ناز
نازنین ماه در افشان ادب
ای تمنای کلام
شاه بیت ناسروده
ای نگاهت شعرساز و قصه پرداز
گرم و گیرا
چون شراب ناب شیراز
مخمل سبز صدایت
خوش ترین آوازها
ای سکوت ناشنیده در خروش سازها
وامدارت، بتگران، صورتگران
آبروی هرچه خاتون در تمام عصرها
ای رسول بی کتاب
روح نا آرام لیلی،
شور شیرین
یاد مانای فروغ و
یادگار کلک سیمین
ماه نازم!
در شبان تیره ام باش و بتاب!
حسن سلمانی /بهمن نود و پنج
... روح بهار
نرگس های پشت پنجره چشم های خیره به زنگباد انتظار تو را می کشند تا از راه رفته، برگردی تا با تو بهار را به تماشا بنشینند بهار بی تو روح ندارد فقط رنگ دارد و بو. ...! حسن سلمانی- بهمن 95 سلام عزیزانم چقدر دلم برای وبلاگم و دیدار شما تنگ شده بود! می دانید! امان از روز مرّگی و روز مرگی! کم کم وبلاگ نویسی که روزی پدیده ای شگفت انگیز در ارتباطات بشری به شمار می آمد، حالا دارد به حسی نوستالژی تبدیل می شود. با وجود وسایل و فضاها و صفحات جدید اجتماعی باید هم ... ولی حیف! شنیدم کسانی که که هنوز وبلاگ نویسی و و وبگردی می کنند گزینه های خوبی برای ازدواج و زندگی مشترک هستند چون پای بند و وفادارترند! برای همه دوستان حقیقی و مجازی ام آرزوی سلامت تن و روان دارم ...لیلا
پری رویاها ابر و باد و مه و خورشید و خدا نام نهادند تو را عشق مانا « لیلا» مشتی خاطره.... کوه ها سرفراز دشت ها وسیع دره ها ژرف بیا، باز کن کلاف خاطره ها را در کدام کوه با عقاب همبال شده ای ؟ در کدام دشت پیکانت بیهوده رفته است؟ در کدام دره تو را به سیاهی کشانده است؟ کدام آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو، فاصله هاست l نام کتاب: این روزها درگیر خودم هستم شاعر: محمد جلیل مظفری انتشارات: آه و ماه دوست عزیز و شاعرم آقای محمد جلیل مظفری که آشنایی چند ساله با روحیات و سروده هایشان دارم و چند بار هم به حضورشان رسیده و از محضرشان چیزها آموخته ام این روزها نخستین مجموعه شعرش را از طریق انتشارات آه و ماه روانه بازار کرده تا دوستان و دوستداران شعر و ادب جرعه هایی از دریای ادبیات فارسی را به قدر تشنگی بچشند. آقا جلیل لطف کرده و نسخه ای امضا شده را توسط دوست گرامی ام« مجید خادم» برایم فرستاده تا این رخداد زیباترین اتفاق پاییز امسالم باشد. کتابی را که چشم به راه چاپ و نشرش بودم در واپسین روزهای آذر نود و چهار به دست بگیرم و لاجرعه نوشش کنم.این مجموعه شامل هفتاد جانپاره در قالب سه گانی( نوخسروانی) است که در سالهای 1390تا 1393 سروده شده و با طرح و رنگی ساده و گیرا به چاپ رسیده است. آقا جلیل، جلالت در فزون ممنون که هستی! نمونه شعر این دفتر: سوخت از قهر آتش چشمت هستی ام ناگهان به یک دیدار ربنا آتنا عذاب النار حسن سلمانی
دو شنبه 23 آذر 1394برچسب:محمد جلیل مظفری,حسن سلمانی,الهه ی الهام,کتاب شعر, :: 13:26 :: نويسنده : حسن سلمانی در بندر آبی چشمانت باران رنگ های آهنگین دارد خورشید و بادبان های خیره کننده سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند. در بندر آبی چشمانت پنجره ای گشوده به دریا و پرنده هایی در دوردست به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده. در بندر آبی چشمانتبرف در تابستان می آید. کشتی هایی با بار فیروزه که دریا را در خود غرقه می سازند بی آنکه خود غرق شوند. در بندر آبی چشمانت بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی عطر دریا را به درون می کشم و خسته باز می گردم چون پرنده ای. در بندر آبی چشمانتسنگ ها آواز شبانه می خوانند در کتاب بسته ی چشمانت چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟ ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم ای کاش قایقی داشتم تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت بادبان بر افرازم. "نزار قبانی" یک شنبه 24 آبان 1394برچسب:نزار, شعر معاصر عرب,در بندر آبی چشمانت,الهه ی الهام, :: 12:14 :: نويسنده : حسن سلمانی بزرگترین گناه من ای شاهزاده دریاچشم دوست داشتن كودكانه ی تو بود! (كودكانْ عاشقان ِبزرگند) نخستین - و نه آخرین - اشتباه من زندگی كولی وارم بود آماده بودنم برای حیرت ازعبور ساده ی شب و روز و برای هزار پاره شدن در راه هر كسی كه دوستش میداشتم لغزش من دیدن كودكانه ی جهان بود ! اشتباهم بیرون كشیدن عشق از سیاهی به سوی نور و گشودن آغوشم هم چون دریچه های دیر به سوی تمام عاشقان ! من باشم و... او بلبل گلزار شود؟! او باشد و... بخت من نگونسار شود!؟ باشی تو و... کار گل چنین زار شود!؟ حسن سلمانی نام کتاب: 1984 نویسنده: جورج اورول مترجم: صالح حسنی اول بار اسم قلعه حیوانات و نویسنده اش« جورج اورول» را از دوست فرهیخته ای به نام حسین پاکنژاد شنیدم. هم او بود که قلعه را در اختیارم گذاشت و مرا با ادبیات تمثیلی و سیاسی آشنا کرد.دو سه سال بعد وقتی کتابدار دبیرستانی در اسلامشهر بودم از محل فروش کتابها و کاغذهای باطله ده جلد از قلعه را خریدم و برای استفاده دانش اموزان در کتابخانه گذاشتم. سال گذشته دوست دیگری از 1984 برایم گفت و ترغیب شدم که تهیه کنم و بخوانم و حالا خواندن آن را به دوستانم توصیه می کنم. جورج اورول هرچند در این کتاب؛ سیاه نگاه کرده و پیش بینی اش چندان هم دقیق از آب درنیامده اما هیچ چیزی از ارزش داستانی آن کم نمی کند. نویسنده روشنفکری دلسوز است که حکومت ها را مخصوصا آنهایی را که ادعای مردمسالاری دارند مفتضحانه به پای میز نقد می کشد و دمار از روزگار پر از رنگ و ریایشان در می آورد. به خواننده اش حالی می کند که قدرتمندان قدرت را فقط برای قدرت می خواهند و خدمت و حمایت از رعیت و ملت فقط شعار زیبایی است که در پس آن بهره کشی و مردمسواری کمین کرده است. ۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از جورج اورول به سال ۱۹۸۴ است. این کتاب بیانیهٔ سیاسی شاخصی در رد نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) و نیز کمونیسم شمرده میشود. ۱۹۸۴ کتابی پادآرمانشهری به شمار میآید. کتاب به نام «نوزده هشتادوچهار» هم شناخته میشود. جرج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقهٔ شدید نسبت به برادر بزرگ (ناظر کبیر) (رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری فرهمند) وجود دارد. در جامعهٔ تصویرشده گناهکاران به راحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بهشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند، به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند.[۱] در این داستان مسائلی همچون اینگساک (Ingsoc)، بزه فکری، گفتارنو، دوگانهباوری مطرح میشود. دوستانم این کتاب را بخوانید و به کسانی که دوستشان دارید هدیه کنید. حسن سلمانی/تیرماه 94 دو شنبه 15 تير 1394برچسب:جورج اورول1984,حسن سلمانی,الهه ی الهام,پاکنژاد, :: 16:12 :: نويسنده : حسن سلمانی
نام کتاب: روز و شب یوسف
نویسنده: محمود دولت آبادی
ناشر: انتشارات نگاه /چاپ اول 1383
تعدادصفحات: 79 صفحه
در رمان «روز و شب یوسف» که بوسیله «محمود دولت آبادی» در اوایل دهه پنجاه نوشته، و اکنون پس از سال ها در میان«کاغذ»های نویسنده پیدا شده است، داستان «روز و شب یوسف» روایت نسبتاً بلندی از شبانه روزی از زندگی نوجوان فقیری در محلهای نزدیک راهآهن تهران است. یوسف نوجوان زیبارویی است که مادرش روزها در خانه اعیان شهر کلفتی میکند و در میانسالی از فرط کار سخت، پیر و بیمار شده است. پدرش مرد کمحرف و متدّینی است که حضوری سایهوار در خانه دارد؛ روزها میخوابد و شبها در کارخانهای به کار مشغول است. خواهرش، صدیقه، که از او سالی بزرگتر است به کلاسهای خیاطی و گلدوزی میرود. یوسف روزها بیکار میگردد و شبها دو ساعت در خانه مردی که از او با نام «استاد» یاد میشود، درس قرآن و روانخوانی اشعار مولوی و سعدی میگیرد، و شبها همراه با خواهرش صدیقه روی پشت بام میخوابد. در همسایگی یوسف، مرد بارفروشی هر شب سیاه مست، با عربدهکشی و کتک زدن زنش، خواب و آرام را بر همسایهها حرام میکند. زنِ همسایة دیگری شبها صدای شهوت آلود و منزجر کنندة هماغوشی با شوهرش را به گوش یوسف میرساند، تا او را به خود ترغیب کند. شوهر زن گاه نیز جوانکی به پشت بام میآورد. فضای شدیداً شهوانی در پشت بام کناری، از یک سو یوسف نوجوان را داغ و برانگیخته میکند و از سوی دیگر از اینکه خواهرش هم این صداها را میشنود غیرتی و نگران میسازد. در همسایگی یوسف پنجرهای نیز هست که پشت آن، مرد جوانی شبها را به نوشتن و خواندن میگذراند. مرد رفتار مرموزی دارد و یوسف گاه کنجکاو میشود که از کار او سر دربیاورد و با او دوست شود و......داستان پسری روایت می شود که در آستانه بلوغ است خانه های محقر جنوب شهر زندگی می کند و با فقر دست به گریبان است. او طی داستان کتاب که چیزی حدود دو روز را در بر می گیرد، دائم در این توهم بسر می برد که کسی و یا سایه ای او را تعقیب می کند... * سایه اش دنبالش بود. همان سایه ی همیشه. سایه خودش را در سایه ی دیوار گم می کرد و باز پیدایش می شد... *لابد بابا نمی خواهد خروس شدن جوجه ی خود را به آسانی باور کند. پس او را همان جور نگاه می کند که پیش از این نگاه می کرد. یک بچه... * خانه تنبل بود.آفتاب تنبل بود. هوا تنبل بود. یوسف تنبل بود. مگسی بود که بالش ، یکی از بالهایش شکسته باشد.حس می کرد نمی تواند از جا برخیزد...
این کتاب را از آقای محمد شاهمرادی مدیر دبیرستان علی بن ابیطالب امانت گرفتم که همینجا از ایشان تشکر می کنم. حسن سلمانی 93/12/20 گلدسته
یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : حسن سلمانی هری وب(متولد ولز بسال1920م.و متوفی1995م.) وب در سواتزی به دنیا آمد و در دانشکده مگدالن در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرد .او پس از جنگ جهانی دوم بعنوان یک کتابدار مشغول به کار شد.وی که تمام عمر یک ولزی ملی گرا بود از سال 1959 عضو فعال پلیدسیمر(حزب ملی گرای ولز )بوده است. اشعار وب منعکس کننده نظرات سیاسی وی است.بسیاری از اشعار کتاب "صحرای سبز"(1969) و "تاجی برای پرانون "(1974) با تاریخ اجتماعی ولز مرتبط است.وب به ادعای خودش فقط یک درونمایه دارد ،اما این توصیف خود ملامت کننده گستره لحنی وی را بد وانمود میکند_درحالیکه او میتواند در عین حال که تاثر انگیز باشد بینهایت خنده دار هم باشد. وب بعنوان یک روزنامه نگار پرکار و رساله نویس با میک استنفر در سال1965 همکاری کرد تا شعر ولز را راه اندازی کند.وی همچنین چندین متن را برای تلوزیون نوشت و دو مجموعه شروه خوانی سرود ویک اقتباس برای داستانهای کودکانه از نثر حکایتهای قرون وسطی به نام "مابینوژیون"تهیه و تدوین کرد. مجموعه اشعار وی در سال 1995 به زیور طبع آراسته شد.
مترجم :زین العابدین چمانی شنبه 23 اسفند 1393برچسب:ادبیات جهان ,,,زین العابدین چمانی,,,الاهه الهام, :: 15:1 :: نويسنده : حسن سلمانی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|