الهه ی الهام
انجمن ادبی

 «زن مازندرانی»

 

در دفتر دبیران مشغول تماشای فوتبال از تلوزیون بودیم.بین دو نیمه متوجه شدم که برای تراز کردن تلوزیون دو جلد کتاب هم قطر، زیرش گذاشته اند که شیرازه شان به طرف بیرون است. اسم شان توجهم را به خود جلب کرد؛« زن مازندرانی» یک کتاب درسی را جایگزین یکی از آن دو کتاب کردم و از زیر تلوزیون بیرونش کشیدم. طرح جلد خوبی داشت؛ شالیزاری در شبی مهتابی و تک درختی در وسط طرح.در قسمت پایینی با رنگ سفید و درشت نوشته بود« زن مازندرانی» و زیرش «بابک دلاور».

بی شک من اولین کسی بودم که این یک جلد از دوهزار نسخه ی دیگر را ورق می زدم و قصد خواندنش را داشتم. برگه های کتاب زیر فشار وزن تلوزیون به هم چسبیده و خشک شده بود؛ طوری که موقع ورق زدن از شیرازه اش جدا می شد.

این مجموعه شامل چهار داستان با اسم های: نگاه مسافر نشسته، زنبیل، زن مازندرانی و شب و پرندگان روز پرواز، است. زن مظلوم و رنجکش روستایی مثل نخ تسبیح این چهار اپیزود را به هم وصل می کند و طعم گس زحمت و تلاش بی وقفه برای ادامه ی حیات را به ذائقه ی خواننده می نشاند.

بابک دلاور از اسم ها و اصطلاحات رایج مازندرانی در جای جای نوشته اش استفاده کرده است که البته با پاورقی های به جایش خواننده اش را با آن کلمه ها آشنا می کند و گویش مازنی را به دیگر فارسی زبان ها تا حدودی معرفی می کند. نویسنده، پرده ی مخملی و زُمُردین چشم اندازهایمازندران را از جلوی چشم مخاطبش کنار می زند و به او حالی می کند که مازندران همین جاده ی پرپیچ و خم و زیبای هراز نیست. مازندران فقط ساحل و کوه و جنگل و شالیزار و مزارع چای و باغ های مرکّبات نیست و مازندران همیشه خوش آب و هوا نیست. سکه ی مازندران، روی دیگری هم دارد و توی مسافر فقط زیبایی اش را می بینی.

 تو چه می دانی «کبری»، دخترک افلیج توی اتوبوس که گمان می کند پسر جوان همسفرش به او دل باخته، چه غوغایی در سینه اش برپاست؟! و نگاه ملتمس دخترک که از خاطرخواهش می خواهد که به دنبالش بیاید و همچنان او را دوست بدارد و با بغضی که دارد خفه اش می کند؛ به می فهماند که «به پاهای چوبی ام نگاه نکن. من دل مهربان و سربه راهی دارم که می توانم تو را خوشبخت ترین مرد روی زمین کنم... به من و به خودت این فرصت را بده...»

یا « گل باجی» زن داستان زنبیل که شوهر نگون بختش، موقع کار ساختمانی از داربست سقوط کرده و فلج نخاعی شده و جز پلک هایش هیچ کدام از اعضای بدنش به فرمانش نیستند؛ و این زن جوان مجبور است او را تر و خشک کند و به تنهایی بار زندگی را به دوش بکشد تا شرافت و غرور و زندگی اش را حفظ کند.

یا « ماه تابان» در داستان سوم که با برادر خُل و چلش، سعی دارد قطعه زمین به یادگار مانده از شوهر جوانمرگش- نورک- را آباد کند و زندگی خودش و برادر عقب مانده و پسر کوچکش- یارک- را بچرخاند؛ امّا در شبی نحس و طوفانی با بچّه ای که به شکم دارد، طعمه ی سیل و طوفان می شود و ...

اما در پایان داستان چهارم- شب و پرندگان روز پرواز- زن وفادار و همراه مرد داستان« صبح گل» امید دارد که شوهرش بعد از فروش پرنده های به دام افتاده ی شب گذشته، بالاخره می تواند برایش یک جفت کفش چرمی بخرد تا مجبور نباشد با پای برهنه رفت و آمد کند. امید شیرین و کوچکی که در داستان آخر وجود دارد، تلخکامی داستان های پیشین این مجموعه را تا حدّی جبران می کند.

شروع کتاب، برگردان یک شعر طبری است با این مضمون:

« صحرا تاریک شده است و این دلم می لرزد

خار و کنگر راه را بسته اند

چه بکنم یار، با رودخانه ی بی پُل؟

-         که بین ما وجود دارد-

چه قدر خوب بود اگر اسبی زیبا داشتم!»

در پایان کتاب هم برگردان شعر دیگری از گویش مازنی آمده:

« راهم باریک است و خار آن را پوشانده است

چه قدر آواز بخوانم یار؟

گلویم گرفته است.

خانه منتظرم باش، تا دم صبح

باران که بند بیاید، می آیم پیش تو.»

***

این کتاب 184 صفحه ای را در یک سفر رفت و برگشت تهران- قزوین و توی اتوبوس، توانستم بخوانم؛ اما دلم پیش نسخه ی دیگر همین کتاب بود که به عنوان پایه زیر تلوزیون گذاشته بودند و نسخه های دیگر که شاید از سال 74 تا امروز که آخرین روزهای پاییز 91 است؛ هنوز خوانده نشده است.هم « کتاب» به معنی مطلقش و هم این کتاب به خصوص« زن مازندرانی» همچنان مظلومند!

 

حسن سلمانی

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

محسن خانپور
ساعت12:15---27 ارديبهشت 1394
با سلام.نام اصلی نویسنده باب الله ولیزاده دلاور اهل روستای دلاور کلای بابل.ایشان پسرعموی مادر بنده میباشد و نام صبح گل که در یکی از داستانهایش هست برگرفته از نام مادر بنده که دخترعموی محبوبشان است گرفته شده همچنین گل عمو نام عمویشان میباشد و بنده خیلی سالها قبل این کتاب خوب را خوانده بودم.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 27 مرداد 1392برچسب:زن مازندرانی,حسن سلمانی,بابک دلاور,الهه ی الهام, :: 15:57 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان