الهه ی الهام
انجمن ادبی
تهران شهر بزرگیست؛ درست.امکانات بهداشتی و درمانی به وفور دارد؛ صحیح.موزه ها و نمایشگاه ها و دانشگاه های زیادی دارد؛ به جای خود.مراکز تفریحی و فرهنگی و هنری فراوانی دارد؛خیلی خوب. مردمش به لهجه ی شیرین و گوش نواز «تهرونی» حرف می زنند؛ بهتر. در تهران به راحتی آب خوردن می شود پول درآورد وبه راحتی خوردن آب آن را خرج کرد؛ این هم به کنار.ساختمان های بلند و سر به فلک کشیده اش تو را از باد و سوز و سرمای زمستان و سایه ی همان دیوارهای بلندتو را از گرمای سوزان تابستان حفظ می کنند. در این شهر فرنگ از همه رنگ، شیشه در بغل سنگ قد می کشد و آسمان خدا را می خراشد تا شاهکارهای معماری مدرن را به نمایش بگذارد.
مدینه ی فاضله ایست که در آن عیسی به دین خود و موسی به کیش خویش است و در هر ساعتی از شبانه روز می توانی صدای بلند جاز و اذان را باهم بشنوی. از همه ی این ها گذشته تهران پای تخت«جمهوری اسلامی ایران» است.مرکز ثقل ایران باستان باتمام قدمتش و اسلام عزیز با تمامی وسعتش و مهد کودک دموکراسی به معنای دقیق کلمه! واقعاً تعجب می کنم که چرا عده ای، آن هم نه کم،چرا این قدر مشتاق این شهر هستند و آن را سرزمین آرزوهایشان می دانند!؟ آیا واقعاً نمی دانند که برای آنکه شب گرسنه نمانند باید پول نان را در جیب های متعدد و دکمه دار و چسب پنهان کنند و کیفشان را چارچنگولی بچسبند و حتماً چسبیده به دیوار حرکت کنند؛تا اراذل و اوباش که هر قدر هم جمعشان می کنند هر روز مثل قارچ سمی بیرون می آیند و رشد سرطانی دارند،سورمه را از چشمشان نزنند. من یک معلم ساده هستم و سر و کارم با دانش آموز است.کاسب جماعت سرو کارش با مشتری است، راننده با مسافر،دانشجو با استاد ، چوپان با گله اش و پلیس با دزد و جانی و خلافکار. پس وظیفه ی هر کسی معلوم است. اما گاهی ... فرق من و دانش آموزم درچند کتابی است که بیشتر و پیشتر از او خوانده ام.راننده به خاطر شغلی که دارد با مسافرش فرق می کند و پلیس به خاطر سوگندی که خورده است با مشتریانش فرق دارد و الّا اسباب و وسایل کار هر دو یکی است و به چم و خم کار هم آگاهند و به همین خاطر است که «کارآگاه» اند. ولی گاهی در این شهر دزد و پلیس رفیق هم می شوند و من و تو شهرستانی که ازاخلاق و رسوم و منش تهرانی ها کم اطلاعیم سرمان بی کلاه مکی ماند. ما هنوز یاد نگرفته ایم که نباید پول نقد باخودمان جا به جا کنیم تا مجبور نباشیم مثل عنکبوت و سوسک و چسبیده به دیوار راه برویم. اشکال از خود ماست والّا«تهرون تهرون که می گن جای قشنگیه...!»
حسن سلمانی نوروز89 موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|